روز دانشجو را چطور گذراندید؟
ابتدا امتحان میانترم داشتیم که خواب ماندیم. طبیعی است دیگر! دانجشویی که خواب نماند، دانشجو نیست.
۹:۱۵ امتحان داشتیم، ۹ از خواب پریدم، ۹ و ۱۷ دقیقه سرکلاس بودم.
شکرخدا امتحان را کنسل کردیم رفت البته.
بعد بساط لپتاپ را از خوابگاه کشاندیم دانشگاه که با مریم و امیر ایلاستریتور یاد بگیریم. با هزار و یک مدل بدبختی نصبش کردیم و کمی هم کار کردیم ببینیم اصلا چی هست!
این بین، غدا را روز خرید کردیم. یعنی به بهای هنگفت، غذای مزخرف سلف را از سر جوگیری خریدیم.
به مناسبت روز دانشجو. بختیاری میدادند و خوراک میگو. رفتیم سلف، دومی بوی گند میداد و اولی فاجعه بود. به هرحال از سلف امیرکبیر انتظاری بیشتری هم نباید داشت.
گویا وقتی ما ایلاستریتور فرا میگرفتیم، بچهها دانشگاه را به خاک و خون کشیدهاند که خب خسته نباشند.
در روز با خشم به هزار نفر گوشزد کردم که روز دانشجو تبریک ندارد عزیزدلم!
آمدم خوابگاه، سه تار تمرین کردم، رفتم باشگاه، آمدم خوابگاه و رفتم کلاس سهتار!
برگشتم خوابگاه، فضای مجازی را شخم زدم، خوابیدم. پاشدم. شام خوردم. سه تار تمرین کردم. چای را مهیا کردم، برای سه ناهار آتی تدارک دیدم، سه لیوان چای خوردم و کتاب خواندم، ناهارهای سه روز آتی را مرتب کردم و سالاد برای هر سه روز درست کردم و کتاب خواندم و حال آمادهی خوابم!
درباره این سایت