جایی میان رنج، ملال، غم ناشی از دویدن و نرسیدن به مقصد به صورت پیاپی هستم.

جایی که حس می‌کنم، چشیدن لذت چیزی دورترین و محال‌ترین است.

جایی میان باتلاقی که خودم اجازه دادم برایم بسازند.

و حالا هر چقدر پلک میزنم و چشمانم را بهم فشار می‌دهم و باز می‌کنم، هیچ چیز عوض نمی‌شود.

هیچ کدام از اجی مجی لاترجی‌ها هم جواب نمی‌دهد و انگار هستیم بر این اوضاع که خویش ساخته‌ام برای خویشتن.

بگذار بگذرد دیگر!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحی و سئو سایت در کرج Lori اجاره خودرو رویای خیس باربری ارومیه مجری پخش زنده رویداد ها منتخب اشعار حمید رفائی دوربین های دیجیتال کلينيک بتن ايران