میدونی من جمع اضدادم.
دیگه این روزا خوب به این نتیجه رسیدم که جمع اضداد رو اصلا از رو من ساختن!
من همون دختر چادر به سریام که در نگاه اول خانوم و مظلوم به نظر میام اما حالا که ترم ۳ هم گذشت میتونم ببینم بچههای بسیج چقدر ازم شاکین و تو دلشون میگن کاش این دخترهی جلف چادری نبود! میبینم نگاه بچه مثبتارو وقتی صدای خندم تو دانشکده میپیچه. وقتی گرم صحبت با پسری میشم و یهو میزنم زیر خنده.
اما من مهمه مگه اینا برام؟ من سبک زندگیمو انتخاب کردم. من از الان خودم راضیم که با همهی عالم و آدم راحتم اما کسی کوچکترین بیاحترامیای بهم نکرده.
همون ترم اول که بسیج اومد سراغم که عضو شم گفتم برو برو اصلا فکرشم نکن من یه پا براندازم خودم:))
من همونم که میدونم اگه به کسی بخندم و یا فلان کار خاصو براش انجام بدم، هیچ برداشتی ازش نمیشه و میمونه پای رفاقتمون. این حاصل دو ترم سگ دو زدنمه.
که بفهمن من شکل بقیه آدمایی که دیدن نیستم!
تا اینجا خوب پیشرفته امیده که از این به بعدم خوب پیش بره:))
درباره این سایت