نمیدونم اینجا اصفهانی رد میشه یا نه! به خصوص دختران اصفهانی. جهنم و ضرر! حرفامو میزنم و عواقبش رو میپذیرم.
ببین من میگم لجبازترین، لوسترین، بیمنطقترین، داد بزنترین و جیغ جیغوترین دخترها قطعا دخترای اصفهانیان. اینو من نمیگمها نظر همهی آدماست. حالا همشونم نه، اکثرشون!!
بله بله خودم میدونم سپید اصفهانیه اما سپید کلا فرق داره و هیچ چیز براش صدق نمیکنه چه برسه به چهارتا نتیجه گیری من! سپید داستانش از تمام آدما جداست.
خلاصه بگم بهتون، هیچ وقت در زندگیتون با اصفهانی جماعت زیر یه سقف نرید. اینو کسی میگه که دو ترم زجر کشید تو خوابگاه. زجر مطلقها و الان که این ترم رو تو آرامش در اتاق جدید گذرونده میفهمه چه زجری رو تحمل میکرده!!
آخه دختر خوب! چته چرا هوار میکشی؟ باید صدات از طبقهی همکف تا سه بره و کل خوابگاه بریزن بیرون که ببین چی شده؟ خب به اون بدبخت چه که تو تختی بالای نیمیخوای! چرا جیغ بنفش میکشی؟ چرا هیچی نمیفهمی؟ هان؟
من بس نبودم که دو ترم بیچارم کردی حالا نوبت بعدیاس؟
میدونی وقتی این اتفاق افتاد هزار بار خداروشکر کردم که دیگه تو اون سوییت نیستم.
من برعکس تمام ادعاهام و خفن و قوی رفتار کردنام، از داد و بیداد و دعوا میترسم!! انقدر میتونه بهمم بریزه که حد نداره. خوشحال بودم که اینبار طرف دعوات من نیستم. اما ناراحت بودم طرف دعوات مثل من نیست که سکوت کنه تا احتراما حفظ شه و همه چی زودتر تموم شه. اینبار مثل خودته و هر بار بلندتر از خودت سرت داد میزد.
خیلی خوشحالم که تو سوییت و اتاقیم که میتونم هم اتاقیمو بغل کنم، سرمو رو شونش بذارم و خودم باشم. هم اتاقیای که وقتی یه شب یه چیزی تو مایههای حملهی عصبی اومده بود سراغم، کنارم موند، نگران بود و هرکاری میکرد تا بهتر بشم.
خیلی خوشحالم که این ریسکو کردم، اتاقو عوض کردم و الان انقدر هم اتاقیمو، رفیق صمیمیمو دوست دارم که دلم براش تنگ شده!:)
پ.ن: از بدو تولد، از وقتی دست راست و چپمو شناختم، عاشق اصفهان بودم و لهجهیاصفهانی. اصلا من مجنون بودم و اصفهان هم لیلی من. ولی از وقتی رفتم دانشگاه، هی اتفاقایی میفته که عشقمو به این شهر داره کم میکنه! مثل همین هماتاقی پارسالم، مثل اتفاقی که این ترم افتاد. مثل معاون آموزشی اصفهانیمون که فقط داره اذیتمون میکنه:)))
درباره این سایت